خیلی از دخترها، وقتی به سن ازدواج می رسند، ضمن آنکه به ارزوهای متعددی می اندیشند تصویرهای مختلفی را از جلو چشمان خود در عالم خیال می گذرانند. وقتی مساله جدی می شود و پای خواستکار به میان می آید، اکثرشان روی این نکته تاکید می کنند که مال و ثروت شوهر ایندشان برایشان مهم نیست و ان چیزی که در درجه اول اهمیت قرار دارد، اخلاق و ایمان طرف مقابل است، البته این موضوع ظاهر قضیه است و باطن مساله شکل دیگری دارد ، چون هر چند به ظاهر، بی توجهی به مال دنیا را عنوان می کنند، اما تعداد بی شماری از دختران به ثروت همسر و تیپ و قیافه او هم می اندیشند. اما من نه در عالم خیال بلکه در عالم واقعیت هم به تنها چیزی که خیلی اهمیت می دادم و خانواده هم کاملا بر آن واقف بودند. باورها و اعتقادات همسر اینده ام بود که خدا رو شکر همانی نصیبم شد که اعتقاد قلبی ام بود. از این بابت همواره به درگاه خداوند سپاسگذار بودم که همسری با وفا و با ایمان قسمتم کرده و زندگی آینده ام از هر جهت تامین و تضمین خواهد شد.
زندگی همیشه به ما لبخند می زد. چون هم من و هم همسرم ادمهای قانعی بودیم و زندگی ساده مان سرشار از مهربانی و محبت بود. تنها چیزی که کمبودش در خانه ما کاملا احساس می شد. وجود فرزندی نازنین بود اما ظاهرا خداوند نمی خواست که ما از این نعمت بزرگش برخوردار شوین چون هر چه درمان کردیم تاثیری نداشت و صدای خنده و گریه هیچ بچه ای در خانه کوچک و با صفای ما شنیده نمی شد. از این بابت نه من گلایه ای داشتم و نه همسرم هر چند که گاه اطرافیان با حرفهای دو پهلوی خود باعث ازارمان می شدند، اما ما بی توجه از کنار حرفها و حدیث های برخی از اطرافیان می گذشتیم و همواره
بقیه در ادامه مطلب...