هرگز نمی فهمی غم یار جوان را
فصل بهار و سیلی و فصلِ خزان را
هرگز نمی چینی گلی را پیش چشمش
وقتی ببینی گریه های باغبان را
بالا سرت بوده ولی حالا چه سخت است
پشتِ درِ خانه ببینی آسمان را …
خم میشود قدش و این صحنه کمی بعد
خم میکند پشت تمام کودکان را
باید برای رفع دلتنگیِ حیدر
زینب گذارد چادر قامت کمان را …